همه در زیرِ کرسی مینشستیم به غیر از تخمه، فندق میشکستیم سماور بود و ایضاً چای تازه کنارش قند با خرمای تازه پدر میخواند با لپهای قرمز «مرا عهدی ست با جانانِ» حافظ غذا هم قیمه بود و آشِ شلغم کنارش بود کوکا یا که زمزم یکی از بهرِ همسر شال میبافت برای سردی آن سال میبافت! تمام خوردنیها مشتری داشت انارِ ساوه طعم دیگری داشت من و «یلدا» حسابی شاد بودیم ز بند غصهها آزاد بودیم وَ تا بعد از سحر بیدار بودیم نه فکر درس و کار و بار بودیم… هنرستان رازی...
ما را در سایت هنرستان رازی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : honarestanrazi1400 بازدید : 49 تاريخ : سه شنبه 29 آذر 1401 ساعت: 21:27